کد خبر: ۲۵۵۹
۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

زنده‌نگه‌داشتن یاد بیسیم‌چی شهیدکاوه

حرفش این بود: «آرزو داشتم در لباس پزشکی ببینمش، اما پنج ماه برای دیدنش در لباس رزم انتظار کشیدم.» جمله‌ای که معصومه خراسانی زیاد تکرار می‌کرد و اگر در شانزدهم بهمن امسال که هم‌زمان بود با روز تشییع پیکر حسین شهیدش، بیمار و در بستر نبود، بی‌شک وقتی بالای سرش حاضر شدیم، باز همین جمله را به زبان می‌آورد و با نگاهی عمیق به عکس‌های پسرش روی دیوار، می‌گفت: «دخترم! مادر شدی؟ اگر مادر هستی، می‌فهمی که فراق فرزند سخت است.»

تا همین پارسال در سن 94سالگی که دیگر خاطراتش کم‌رنگ شده‌بود، وقتی نام حسین می‌آمد، حرفش این بود: «آرزو داشتم در لباس پزشکی ببینمش، اما پنج ماه برای دیدنش در لباس رزم انتظار کشیدم.» 

جمله‌ای که معصومه خراسانی زیاد تکرار می‌کرد و اگر در شانزدهم بهمن امسال که هم‌زمان بود با روز تشییع پیکر حسین شهیدش، بیمار و در بستر نبود، بی‌شک وقتی بالای سرش حاضر شدیم، باز همین جمله را به زبان می‌آورد و با نگاهی عمیق به عکس‌های پسرش روی دیوار، می‌گفت: «دخترم! مادر شدی؟ اگر مادر هستی، می‌فهمی که فراق فرزند سخت است.»

معصومه‌خانم با وجود این حسرت‌ها درباره ته‌تغاری خانه‌اش، شاکر است و وقتی هم در سال1374 رهبر معظم انقلاب به دیدنشان آمدند، تأکید کرد که خداوند را شکر می‌کند که او با شهادت حسین سرافراز شد. حالا معصومه‌خانم پس از زمین‌خوردن در راه مسجد نزدیک خانه، حال خوشی ندارد و آرام و قرار دلش حسین و عکس‌هایش است. 

برای پاسداشت صبوری این مادر و یادی از شهیدحسین رکابی‌شعرباف، هم‌زمان با سی‌وپنجمین سالگرد شهادتش، معاونت فرهنگی شهرداری منطقه ثامن با همکاری شورای اجتماعی محله پایین‌خیابان پلاک افتخار را هفته گذشته بر سردر منزل آن‌ها در همین محله نصب کرد.

 به بهانه همین رونمایی، در روزهایی که این مادر صبور دیگر توان گفتن از خاطرات حسین شهیدش را ندارد، پای صحبت با خواهرهای بزرگ‌تر شهید(زهرا و محبوبه) نشستیم که در گفتن از برادر به خاطرات مادر هم اشاره کردند.

 

پوشیدن لباس رزم در ایستگاه راه‌آهن

زهراخانم حسین را متولد1348 و دومین پسر مادر و آخرین فرزند خانواده می‌خواند و تعریف می‌کند: مادر به حسین وابستگی شدیدی داشت. حتی در نوجوانی به او می‌گفت «دردانه‌ام! سرت را به‌جای بالشت روی پای من بذار.» 

شاید باورتان نشود که در چنین سنی حتی برایش لقمه می‌گرفت و به دهانش می‌داد. وقتی هم حرف از جبهه‌رفتن شد، چون برادر بزرگ‌ترم در جبهه بود، مرحوم پدرم راضی نشد و گفت برایت موتور می‌خرم و کار جور می‌کنم..

 مشهد بمان و در همین بسیج «ضد» به فعالیتت ادامه بده. اما حسین که شور جبهه و نبرد داشت، این حرف‌ها به گوشش نمی‌رفت. درنهایت رضایت نسبی مادرم را گرفت که جانش به جان او بند بود، اما تاریخ اعزامش را به آن‌ها نگفت.

محبوبه‌خانم که حسین را در ایستگاه راه‌آهن بدرقه کرده است، ادامه می‌دهد: روز آخر امتحانات نهایی بود. مادرم کفش‌هایی را که حسین موقع رفتن به بسیج به پا می‌کرد، شسته و دم آفتاب گذاشته بود تا وقتی از مدرسه برگشت، خشک و آماده باشد. من از شب قبل خبر داشتم که حسین آن روز راهی جبهه است، اما بقیه نمی‌دانستند.

همه رزمنده‌ها لباس رزم داشتند، اما حسین با پیراهن و شلوار بود. وقتی چرایی آماده‌نشدنش را پرسیدم، گفت مادر طاقت دل‌کندن از من را ندارد

 قبل از ظهر به خانه سر زدم تا از زیر قرآن ردش کنم، اما مادرم گفت از صبح به مدرسه رفته و برنگشته است. حتی لباس‌هایی که از بسیج داده بودند که گاهی به تن می‌کرد، داخل اتاقش بود. لباس‌ها را داخل ساکی ریختم و به ایستگاه راه‌آهن رفتم.

 همه رزمنده‌ها لباس رزم داشتند، اما حسین با پیراهن و شلوار بود. وقتی چرایی آماده‌نشدنش را پرسیدم، گفت مادر طاقت دل‌کندن از من را ندارد. اگر خانه می‌آمدم، دلش می‌لرزید و اجازه نمی‌داد. همان‌جا در راه‌آهن لباس‌هایی را که برده بودم، پوشید و راهی شد.

 

بیسیم‌چی شهیدکاوه

آن‌طور که زهراخانم می‌گوید، حسین نمره‌های خوبی در مدرسه داشت و خودش و خانواده در آرزوی پزشک‌شدن او بودند، اما وقتی کارنامه به دستشان رسید که حسین شهید شده بود: او با همان یک‌بار رفتن به جبهه شهید شد. آن‌طور که هم‌رزمانشان تعریف کردند، در جبهه بی‌باک بود و شهیدکاوه قبولش داشت.

 به همین دلیل در عملیات کربلای2 شهیدکاوه او را به‌عنوان بیسیم‌چی خودش انتخاب کرد. در این عملیات که در محور چومان مصطفی-حاج‌عمران انجام ‌شد، او و شهیدکاوه و رزمنده‌های زیادی شهید شدند. روز فردای عملیات خبر شهادتش رسید، اما چون محدوده ممنوع بود، امکان بازگرداندن پیکرش نبود.

 آن روزها مادرم خیلی انتظار می‌کشید و می‌گفت حسین من زنده است، تا اینکه 16بهمن سال1365 پیکرش را برای تشییع به مشهد آوردند. البته مادرم بعد از خداحافظی با پیکر برادرم، باز هم همیشه می‌گفت حسین من زنده است.

رونمایی از پلاک افتخار شهیدرکابی با رعایت شیوه‌نامه‌های بهداشتی در محوطه باز و با حضور اهالی محله برگزار شد. پلاک افتخار این شهید نوجوان نخستین پلاک افتخار محدوده اطراف حرم مطهر است که در آن از هنر آینه‌کاری با تأکید بر هویت مشهد استفاده شده‌است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44